دیر هنگامی است که چشمان انتظار به راهت دوخته و جان و دل به شراره های اشتیاقت، سوخته ایم باغ آرزوها به شوق بهار روی تو خزان ها را می شمارد و چکامه های خونین شقایق را می نگارد؛
نرگس ها داغ هجر تو بر سینه دارند؛
عروسان چمن جز به مژده جمال دلارایت سر زحجله عیش برنیارند؛
مهدیا!
معراج نشینی بگذار و از پرده غیبت به درای و رخسار محمدی بنمای؛
که خیل منتظران به جان آمده از حقارت و عیدهای دنیایی، چشم بر بلندای وعده دیدار تو دارند.
ای گوشوار عرش الهی! آرمان انتظار را به کوله بار صبر و یقین، بر دوش می کشیم و به ترنم آوای ظهور سرخوشیم، هر بامداد ، یاد طلوع تو را در سینه می پرورانیم و پرتو چهره تو را در دیده نقش می زنیم.
عمری است که اشک هایمان را در کوره سوزان حسرت ها انباشته ایم و انتظار جمعه ای را می کشیم که جویبار ظهورت از پشت کوه های غیبت سرازیر شود، تا آن کوره را بدان آب غاموش سازیم و آن حسرت ها را به دریا ریزیم.
سبکبار تن خسته امان را در زلال آن بشوییم.
ای امید بی پناهان، بیا...بیا.
از ثری تا به ثریا، دل های بی قراران، شیدای یک نگاه توست.
از سوی تا ماسوی جان های بی پناهان، نثار قدم های تو باد.
بیا و روزه داران غیبت را به افطار فرج بنشان و قضای عهد انتظار را دستی برافشان.
(با تشکر ویژه از خواهرم)
لطفا با نظرات خودتون مارو دلگرم کنیدهرجمعه که فرا میرسد, من از طلوع تا غروب خورشید, چشم انتظار آن وعده الهی هستم تا چشمانم به دیدار پدر امت روشن شود. برای ما جمعهها رنگ و بویی خاص دارد و با بقیه ایام هفته متفاوت است, چه آنکه این روز به مولایمان مهدی (عج) تعلق دارد. مولای من! در طول این چند بهار که از عمرمان میگذرد, اینچنین پناهگاه امنی را پیدا نکردهایم که حرفهای دلمان را با او بگوییم, زیرا به خوبی میدانیم که شما, سخن دل را میشنوی و همواره به فکر محبان و شیعیانت هستی. درست است که هرگاه بر مشکلات انبوه برمیخوریم و از همه جا رانده و مانده میشویم , ناگهان برق امیدی در دلمان هویدا میگردد که دل را به آرامشی دست نیافتنی سوق می دهد. اما چقدر باید رو سیاه و شرمنده باشیم که تنها وقتی به مشکلات بر میخوریم به یاد تو پدر مهربان میافتیم و تو را میخوانیم. آیا کسی که همچون پدری مهربان, در همه حال به یادمان است, اینچنین باید محبتش را پاس بداریم؟ شرمساریم و شرمنده و میدانیم اگر دستگیری آن مولای بزرگوار نبود, حال این چنین پرامید نبودیم.
یا صاحب الزمان! حرف دل را چطور میتوان گفت, حال آنکه تو بر نهانمان آگاهی و آنرا میدانی. حرف دل, سخن از غیبت توست و انتظار فرج و گشایش ظهور توست.
آقای مهربانم! با دستانی خالی و چشمانی بارانی و کولهباری از فراموشی و غفلت از تو, آنچنان سر برآستان رحمتت میساییم که مگر ما را در آغوش گیری و دست نوازش بر سر همه یتیمان بی پدر که پدر معنوی خویش را به فراموشی سپردهاند بکشی. آمدهایم تا از ظهور و انتظار فرج مولایمان مهدی بگوییم. آمدهایم تا بگوییم که چشمان مشتاق و منتظر هزاران هزار شیدایی تو, در ساعات پایانی روز جمعه آنچنان ابری است که میخواهد تنها و تنها, تو را ببیند, زیرا که جمعهای آمد و تو نیامدی. اما یابن الحسن! چرا فقط روزهای جمعه را به یادت هستیم و حال آنکه تو از ما خواستهای که در همه حال و در هر روز و هر ساعت, به یاد و فکر تو باشیم و برای فرج و ظهورت دعا کنیم. باشد که با دعایت هر لحظه به یادت باشیم. ای دلسوز همه منتظران! چشمان خسته ما, تو را میخواند و تنها تو را نجات بخش خود میداند. بیا که با آمدنت به این دنیای پر از حیله و افسون, نیرنگ و نفاق, کفر و بی ایمانی ,پایانی شوق انگیز ببخشی و آنرا از عدل الهی سیراب کنی. بیا که همگان منتظریم.